یحیی دهمل

                            (( پاسخ به مسخره دربار ... ))

                      پس از مطالعه نبشته آقای اوستا که از موضع کمیته فرهنگی حزب متحدملی جنرال علومی با کلا ن کاری (اوقی گری) مشهودی ،یاوه می سراید و طامات می بافد،لازم دیدم تا به طور مختصر و مؤجز  به جواب آن سوالات ایشان بپردازم،که به پاسخ گفتن بیارزد،هر چند که می دانم مناظره و محاضره با آدمهایی از قماش اوستا جان که چندین نام دارد و چندین چهره حاصلی ندارد و عبث و بی فایده است :

اما می خواستم از اینجاآغاز نمایم که در عمیقی کسانی را که زنده گی و هستی خویش را با این حزب گره زده بودند،از کسانی که به این حزب پیوسته بودند،از هم جدا می کرد. ساده تر بگویم:اعضای حزب را،از حزبی ها، و روشن تر بگویم: حزبی ها یعنی همگنان شماآقای اوستا که به خاطر دریافت چوکی ومقام و موقف عضویت حزب را کمایی نموده و درست زمانی که حزب رهبری سیاسی جامعه را از دست داد،آنان نیز با حزب وداع نمودند،و راه رفته رانادرست انگاشتند،هزار و یک ناروا به آدرس حزب نثار نمودند واندیشه های دیگری در سر پرورانیدند،به آستان های جدیدی سر ساییدند و اکنون مجریان راه و رسم های مختلف هستند،چه بسا کسانی که طی همین ده سال پس از سقوط حاکمیت در های باز را بسته و دروازه های بسته راباز نمودندو سر انجام از واشنگتن و روم و تهران و اسلام آباد قدبرافراشتند،واعضای حزب یعنی آنانی که به شکل اگاهانه افتخار عضویت حزب را کمایی نموده و هیچگاهی به خاطر دریافت مقام و موقف تلاش نورزیده و در سالهای دشوار حاکمیت نیز خود را وقف تحقق آرمان های والای حزب شان ساخته و چون سپاهیان گمنام ولی سرسپرده با شرف و افتخار پرچم مبارزه را در اهتزاز نگهه داشته بودند.

بناً باید تذکر دهم که روح و روان من حزبی و خرد و شرف من حزب من است .این که حق العوضیت می پردازم یا نه، آنقدر مهم نیست و خوشبختانه که دریافت اعانه از کسانی که خود دست نگر و اعانه خور دستگاه های جهنمی استخبارات غرب و شرق اند و مانند شما چهره های شناخته شده ای هستند،توهینی است به حیثیت و شرف و وقار حزب با وقاد ما. آدرس حزب راپرسیده بودید.عرض کنم که آدرس آن نه آدرس یک شهر است و نه یک کشور،بلکه سراسر جهان است .جهانی که در آن افرادی مانند من که به آرمان های والای دیروزی شان معتقد هستند ولی اشتباه را می پذیرند، زنده گی درهجرت را می گذرانند.

اگر موجب ملال خاطر شما نمی گردد، این حرف را نیز اضافه می کنم که من درپاسبانی از آرمان های حزب تنها نیستم هنوز هم افراد بی شماری وجود دارند که بر گذشته های پرافتخار حزب شان می بالند. ولی درارتباط به ابراز نظر پیرامون حزب شما ،می خواهم برایتان خاطرجمعی دهم که آن نوشته شالوده  افکارم در رابطه به ستون پنجم در جنبش انقلابی یعنی حزب شما "حزب متحدملی" می باشد .و دیگر هیچ فردی در تهیه آن سهیم نبوده و نیست .

اماشماکه گاهی با ضمیر منفرد متکلم " من " و زمانی هم با ضمیر جمع"ما" حتماً از نام کمیسیون فرهنگی خامه زده اید و پس از تصویب کمیسیون آن لاطایلات را به نشر سپرده اید،باید به شما گفت،جزاک الله .چرا که با این لحن نوشته و این اظهارات آمرانه که نمایانگر اخلاق شخص شما است ،واقعاً هنر لوده گی را به اوج رسانیده اید و دیری نخواهد گذشت که به یکی از مسخره گان چیره دست در دربار علومی،عز تقرر حاصل کنید.

می خواهم به صراحت به شما ابراز بدارم که من هیچگاهی مانند شما کارت چندین تنظیم منجمله شورای نظار را که در کیسه های تان داشتید نداشته، وبه هیچ طرفی "پای دوست"نکرده ام.این رهبر شما بود که همرکاب گیلانی یکی از عوامل بنام انگریز ها گردیده و فقط پس از چند روز محدود از سقوط حاکمیت به پاکستان "پای دوست" کرد،که پس از دید و وادیدها ... تابعیت کشور هالند را بدست اورد و اینک سوار بر اسپ سفید(!) به وطن برگشته و حزبش را ایجاد نمود.در حالی که همتا های نظامی دیروزش در بلاتکلیفی بسر می برند.

آری آقای اوستا! من چون همان سرباز جاپانی می خواهم حزب خویش را به همان پل تشبیه نموده وبه پاسبانی آن مصروف باشم . صرف نظر از شکستی که بنا به موجودیت "قیماق خورانی" مانند شما در صفوف حزب،برآن تحمیل گردید.

بگذار از نظر شما مریض روانی تلقی گردم،ولی  باور من این است که روزی واقعیت جای خود را خواهد گرفت و مریضانی مانند من که برغم نظریات شمایان،از تجاوز صریح و روشن آنانی که شما و حزب تان بر آنان تکیه می زنید،نفرت دارند شمایان را نه به درمانگاه روانی،بلکه به محاکمه وجدان راجع سازند.

بلی آقای اوستا،باید برای شما این موضوع را نیز یاددهانی نمایم که من نمی توانم مانند شما و امثال تان به حزب خود خیانت کنم و بی خیال قهوه بنوشم،زیرا طی مدت پنج سالی که در دیار بیگانه دور از فامیل و اقاربم در حالت بی سرنوشتی بسر می برم هرگاه من مانند شما و امثال تان تحت تاثیر شرایط غرب قرار می گرفتم،باید عضویت حزب شما را کمایی نموده و "کمونیست"گفتن را دشنام می پنداشتم.

به هر حال سقوط حاکمیت در سال ١٩٩٢ بحث کاملاً جداگانه یی است که نمی خواهم در این مختصر به آن بپردازم ولی باید بگویم که بین حزبی هایی که حقایق را می نویسند و از آن دفاع می کنندو کسانی که با نوشتن کتاب به محکومیت ح.د.خ.ا پرداخته اند همواره خط فاصل درشتی موجود بوده است ،

همان طوری که برای من به اعتباراز نوشته ای در نشریه جالب و خواندنی آزادی تفاوت فراوانی بین نورالحق و شهید عبدالحق علومی مطرح است . چنانچه شهید عبدالحق علومی آوانی که آقای نورالحق در نخستین روز های سقوط حاکمیت ،از وطن"پای دوست" کرد،البته قبل از آنکه به گفته شما سایر اعضای کمیته مرکزی کشور را ترک گویند،راه شان را جدا ساختند.

آقای اوستا! آیا رفتن در بین مردم به حمایه کسانی که دیروز شما و طفیلی های دیگری مانند شما آنان رادشمنان سوگند خورده مردم افغانستان یاد می کردیدخجالت آور نمی پندارید؟

موضوعی که به صراحت باید یاد آور شوم این است که من برغم تذکر شماآقای علومی را از تشکل سیاسی باز نداشته،بلکه این را حق مسلم موصوف می دانم،اما هدفم اینست که موصوف از نام دیگران به بزرگان (!) شان تعهد نسپارد.

دوی دیگر این که در رابطه با تماس بر نهضت میهنی،منظور من صرف عهد شکنی آقای علومی بود که خواستم برجسته سازم ،نه آنکه از نام و یا نماینده گی نهضت میهنی حرفی بزنم.هر چندکه در چندین جلسه آن نهاد شخص شما نیز اشتراک داشتید و به تایید اهداف و مرام آن نهضت کله شور می دادید و گلو پاره می کردید.پس استغفرالله که من بیچاره مانند شما که برعلاوه عضویت کمیسیون  فرهنگی عضو کمیسیون تفاهم نیز هستید به موضوعات مهمی منجمله نماینده گی از نام سازمانی صحبت نمایم. من فقط حرف های برخاسته از اعماق قلبم را بیان داشته ام و بس .

آقای اوستا! نمیدانم که چه طور دانشمندی مانند شماجیره سوسیالی را با کانال های پولی کمک به حزب تان مغالطه می نمائید؟ مگر شما نمی دانید که  تقاضای پناهنده گی در کشور های غربی نظر به کنواسیون ژنیو عملی می گردد و باید بدانیدکه در همین "جیره" سهم کشور ما به ملل متحد نیزوجود دارد. ولی مطلبی را که باید مطرح سازم این است که هدف من ایجاد مدلی به نام "کمونیزم"نیست،چه خائینانی چون گرباچف،یلتسن،شیواردنادزی و همفکران آنها که با تاسف بعضی از هموطنان ما نیز از عقب همین قماش در حرکت اند،کمونیزم و نظام سوسیالیستی را به اشاره باداران امپریالیستی شان از پا در آورده اند.

آقای اوستای ! از این که شما در مسخره گی ید طولا داریدو با نوشتن دو سه مطلب مبتذل اکنون شهره شهر شده اید،جای شکی نیست ،چراکه جد را هزل پنداشته اید و در پاسخ تان به نوشته من جواب مستدل ارایه نکرده ایدبناً من عاجز نمی توانم در برابر تمام مقوله های علمی شما به پاسخ های آنچنانی بپردازم، ولی یکبار دیگر اظهار می دارم که وحدت و همبستگی مردم افغانستان که شما آنرا آشتی ملی نامیده اید،خواست همه مردمان کشور ما است .

ولی خواست من و یقین دارم که هزاران سپاهی ساده ح.د.خ.ا این است که دیگر تجارت از نام ما کافی است .


بالا

بعدی * بازگشت * قبلی